دوره ادراک زمان
یه توضیح کوتاه در مورد دورهها
بخش 1
حتماً با دورههای مدیریت زمان آشنا هستید. دورههای مدیریت زمان، به دنبال کمک به افراد هستند تا برنامههای خود را به بهترین شکل برنامهریزی کنند و با استفاده از تکنیکهایی به افراد کمککنند تا این برنامه را به درستی پیگیری نمایند.
در دورههای مدیریت زمان چند فرضیهی اصلی وجود دارد:
- افراد به درستی نمیتوانند تکالیف و برنامههای خود را اولویتبندی کنند.
- افراد درک درستی از نحوهی تقسیمبندی زمان ندارند.
- افراد نمیدانند چگونه هدفگذاری کنند.
- افراد نمیدانند چگونه گام به گام به اهداف خود دست پیدا کنند.
- همهی افراد برای مدیریت کردن زمان دارای انگیزهی کافی هستند.
با در نظر گرفتن این فرضیهها، در دورههای مدیریت زمان از تکنیکهایی استفاده میشود تا افراد از زمان به بهترین شکل استفاده کنند.
بخش 2
انسانها از نظر درونی با مدیریت کردن برنامهها و تکالیف زندگی خود دچار مشکلند. برای مثال بیایید به اصل دقت زمانی نگاهی بیندازیم. اصل دقت زمانی به معنای آن است که ما اساساً چقدر با زمان کرونولوژیک (زمانی که از طریق ساعت میفهمیم) هماهنگ هستیم. برای مثال با یکی از دوستانمان سر ساعت 5 عصر قرار میگذاریم، اما آیا سر وقت به آنجا میرسیم؟ اگر به موقع به قرارمان برسیم و برای رسیدن به این قرار اضطراب تجربه نکنیم، به این معناست که زمان روانشناسی ما با زمان کرونولوژیک ما یکیست. اما اگر یک قرار برای ما اضطراب تولید میکند، نگران هستیم که به موقع میرسیم یا نه؛ و وقتی اساساً به موقع به قرارهایمان نمیرسیم با یک تفاوت عمیق میان زمان کرونولوژیک و زمان سایکولوژیک (روانی) روبرو هستیم. اساساً هیچ گاه این دو زمان با هم منطبق نمیشوند اما تغییر در فاصله میان این دو زمان مشکل ما با زمان را تشکیل میدهد.
دورههای مدیریت زمان با این فرضیه پیش میروند که ما به درستی نمیتوانیم فاصلهی بین این دو زمان را مدیریت کنیم، اما فرض روانشناسان بر این است که فاصلهی میان دو زمان اساساً ناشی از مکانیسم دفاعی ماست. یعنی این فاصله ناشی از یک مشکل درون روانی است. پس در این صورت شاید ما به عمد به قرارهایمان نمیرسیم.
با یک مثال دیگر میتوان تفاوت میان مدیریت زمان و روانشناسی زمان را نشان داد. بسیاری از افرادی که در خانوادههایی با والدین خودشیفته بزرگ شدهاند، درک کوتاه شدهای از آینده دارند. درک کوتاه شده از آینده به این معناست که همواره احساس میکنند که به مرگ نزدیک هستند، یا برای انجام دادن برنامههای خود وقت ندارند یا احساس میکنند برای انجام دادن کاری بایستی چندکار دیگر را قربانی کنند یا همواره احساس میکنند کلی کار روی سرشان ریخته و نمیتوانند از پس همهی کارها بربیایند. خب چگونه میشود به فردی که اساساً احساس میکند در تنگنای زمانی قرار دارد کمک کرد؟ این یک امر پدیدارشناختیست و ارتباطی با مدیریت زمان ندارد. اینجاست که یک روانشناس زمان میتواند کمک کند، فرایندهای درونی درک زمان اصلاح شود.
پس وقتی به جای مدیریت رفتاری زمان، به جنبههای عمیق زمان و نسبت آن با روانمان نگاه کنیم روانشناسی زمان وارد میشود.
یک روانشناس زمان میتواند در چه جنبههایی به من کمک کند؟
یک روانشناس زمان میتواند در جنبههای مختلفی به افراد کمک کند. فرایندهایی که بسیار کلی یا بسیار جزئی هستند. در زیر به برخی از جنبه ها اشاره می کنیم.
سرعت زمان
تحقیقات نشان میدهند که افراد در زندگی شهری، زمان را سریعتر از افراد روستایی درک میکنند. جالب است که بدانید مطالعات نشان میدهند افرادی که در شهرها زندگی میکنند تقریباً نمیدانند که ده سال گذشتهی خود را چگونه گذراندهاند. ده سالی که به نظر میرسد مثل برق و باد گذشته است. اضطراب به طور جدی در نحوهی درک سرعت زمان موثر است. چنانچه اضطراب را در لایه های مختلف آن کنترل نکنیم، سرعت گذر زمان افزایش مییابد و افزایش سرعت زمان، باعث میشود افراد برنامهریزیهای سریعتری نیز انجام دهند. یعنی هر اندازه درک درونی ما سریعتر میشود، ما برای جبران آن سریعتر رفتار میکنیم. نتیجه چنین مکانیسمی، مختل شدن حافظه خواهد بود. وقتی حافظه بلند مدت ما آسیب میبیند ما زندگی کردهایم ولی به عمرمان اضافه نشده است. نتیجه چنین فرایندی اضطراب اگزیستانسیالیستی بیشتر است (با عمرم چه کار کردم؟ً).
پس اولین چیزی که یک روانشناس زمان میتواند در آن به شما کمک کند، مسالهی تصحیح سرعت زمان است. اگر سرعت گذر زمان را تصحیح کنیم -سرعتی که افراد در تشخیص آن بطور جدی دچار مشکل هستند یا حتی ممکن است آن را خوب بدانند- بطور جدی در برنامه ریزی زمانی به افراد کمک کردهایم.
فشار زمان
فشار زمان به معنای آن است که چقدر احساس میکنید زمان کافی برای انجام دادن کارها دارید. این احساس صرف نظر از زمان واقعی برای انجام دادن کارهاست. فشار زمان ارتباط مستقیمی با سرعت گذر زمان دارد.
فشار زمان به دلایل مختلفی ایجاد میشود اما بیایید از یک جنبه و با یک مثال به فشار زمان نگاه کنیم. فشار زمان در افراد به این دلیل بوجود میآید که فقدانی عاطفی مانند عزت نفس پایین دارند. وقتی فردی عزت نفس پایینی دارد، همه جنبههای درونی خود را در یک جا جمع میکند و به این صورت فرد با یک تجمیع زمانی روبرو است. بگذارید با یک مثال این مساله را توضیح دهیم. فرض کنید یک مدیر که آدم موفقیست، در خانوادهای بزرگ شده است که همواره احساس حقارت میکردهاند و این احساس حقارت را نیز به فرزند خود منتقل کردهاند. احساس حقارت باعث میشود که مدیر به جای اینکه ساعت 5 عصر کار خود را رها کند و به سراغ جنبههای دیگر زندگی خود مانند رابطه، ورزش، تفریح یا استراحت برود، همچنان سرکار بماند. اگرچه ممکن است که این مدیر ماندن خود را با علتهایی مانند کارهایی زیادی که روی سرش ریخته است توجیه کند اما در واقع به واسطه اعتباری که به نیازهای خود نمیدهد و تردیدی که نسبت به ارزشمندی کار خود دارد، جهت اطمینان پیدا کردن درونی خود، بیشتر در محیط کار میماند. نتیجهی رها کردن جنبه های دیگر زندگی، که به زعم مدیر قرار بوده احساس اطمینان ایجاد کند، برعکس احساس فشار زمانی تولید میکند. این احساس فشار زمانی، برای فردی که از درون احساس تهی بودن میکند حتی میتواند خوشایند باشد. احساس میکند یک مدیر واقعیست، چون وقتی برای سرخاراندن ندارد.
درک کلی و جزئی از زمان
حتماً دیدهاید برخی افراد توانایی این را دارند که کارهای خود برای برای همیشه به عقب بیندازند، امروز نه فردا، فردا نه پس فردا. یکی از اجتنابهای جدی ما، اجتناب از درک کلی از زمان است. درک کلی از زمان به معنای آن است که آیا میتوانیم درک کنیم در یک بازهی زمانی محدود زندگی میکنیم و بایستی برای کارهای خود برنامهریزی گام به گام و متوالی داشته باشیم و بایستی در زمانهای مشخصی دست به تصمیمگیری و عمل بزنیم؟!
درک کلی از زمان فرایندی بسیار اضطراب زاست، اگر طرح یا الگوی درونی شدهای از نحوهی تصمیمگیری در مورد زمان آینده نداشته باشیم.
افرادی که در خانوادههای خودشیفته بزرگ شده اند، گرایش به همهتوانی در مورد زمان دارند. منظور از این همهتوانی چیست؟ یعنی اگر این کار را در این زمان انجام ندادم، اشکالی ندارد، من زمان و توان کافی را دارم و این کار را بعداً انجام میدهم.
همهتوانی یک مکانیسم دفاعی بسیار بدوی است و کارکرد آن جلوگیری از اضطراب فزایندهایست که افراد خودشیفته بدلیل رهاشدگی از طرف پدرو مادر نسبت به زمان تجربه میکنند. به زبان سادهتر آنقدر از آینده میترسند که برای رویارویی با آن احساس قدرت میکنند.
توضیح بالا یکی از نمونههاییست که نشان میدهد ما چگونه با درک کلی زمان مشکل داریم و چگونه مشکل در درک کلی زمان میتواند در درک جزئی آن (انجام دادن یک کار به مدت 30 دقیقه) مشکل ایجاد کند. در زیر به مولفههای دیگری اشاره میکنیم که مانند موارد بالا یک زیربنای روانشناختی دارد.
- توالیزمان
- انسجامزمان
- تعمیمپذیریزمان
- زمانزایی
- گسیختگیزمان
- جهتگیری زمان
- چشمانداز زمان
دوره ادراک زمان کانسو به چه شکل است؟
دوره ادراک زمان، یکی دورهی روانشناختیست که قصد دارد به افراد کمک کند، زمان و برنامههای زندگی خود را بر اساس یک مدل روانشناسی درک کنند. به این جنبه بپردازند که چگونه شیوه برخورد ما با زمان اساساً نشاندهندهی لایههای عمیق تری از ماست.
دورهی ادراک زمان، یک دورهی میان رشتهایست که از حوزههایی چون روانشناسی زمان، روانکاوی زمان، علوم اعصاب شناختی زمان، علوم اعصاب هیجان و حوزههای دیگر تشکیل شده است.
این دوره توسط یک رواندرمانگر بالینی برگزار میشود که بطور ویژه بر برنامهریزی و مدیریت کردن تکالیف زندگی تسلط دارد.
اهمیت دورههای گروهی زمان، ناشی از پویاییهای گروهی است. گروه میتواند تاثیرات آموزشی و درمانی را بطور ویژهای افزایش دهد.
در این دوره، که به مدت سه ماه و هر جلسه 3 ساعت برگزار میشود، شرکتکنندگان در یک برنامهی گروه درمانی زمانی شرکت میکنند تا در مورد برنامهریزی، انگیزه و مشکلات مربوط به زمان صحبت کنند. در نهایت این دوره مانند دورهی شخصی، شامل آموزشهای مهمی در مورد چگونگی شکل دادن به یک رفتار منسجم و پایدار در طول زمان است.
هدف از این دوره سه ماهه آشنایی با موارد زیر است:
- آشنایی با درک شخصیسازی شدهی زمان (من زمان را چگونه درک میکنم؟)
- آشنایی با عوامل موثر بر اهمالکاری زمانی (چه عوامل درونیای در اهمالکاری من دخیل هستند؟)
- آشنایی با مقیاسهای زمان (با تغییر در چه باکسهای زمانی به بیشترین بهرهوری زمانی میرسم؟)
- آشنایی با شیوهی برنامهریزی تجربهای زمان (چگونه کارهایم را برنامهریزی کنم؟)
- آشنایی با فرایندهای درونی زمان (روشهای بهینهسازی سرعت و فشار زمان در من چیست؟)