در داستانها و روایتهای کلاسیک، شخصیتهای اصلی اغلب در مسیر تحول قرار میگیرند. آنها با چالشهای متعددی مواجه میشوند و در نهایت به فردی کاملاً متفاوت تبدیل میشوند. این قوس تحول شخصیت، نه تنها جذابیت داستان را افزایش میدهد، بلکه به عمق روان شخصیتها نیز میپردازد.
در تراپی یا رواندرمانی هم درست با چنین مفهومی روبرو هستیم: مراجعین در روند درمان به جای درگیری با مفاهیمی چون «انتخاب» و «تصمیمگیری»، به یک تحول واقعی و پایدار شخصیتی میرسند.
قوس تحول شخصیتهای داستانی: از انتخاب تا تحول
اگر به شخصیتهای داستانی فکر کنیم، مسیر آنها معمولاً با یک انتخاب آغاز میشود. اما این انتخابها به مرور به تحولات عمیقتری منجر میشوند. برای مثال، در دنیای ادبیات یا سریالها، شخصیتهایی مانند والتر وایت در سریال Breaking Bad با یک انتخاب ساده شروع میکنند. والتر ابتدا تصمیم میگیرد وارد دنیای تولید مواد مخدر شود، اما این تصمیم او را به تدریج وارد مسیری میکند که از یک معلم شیمی فروتن، به یک جنایتکار قدرتطلب تبدیل شود. اینجا دیگر انتخابی در میان نیست؛ والتر به معنای واقعی کلمه به فرد دیگری «تبدیل» میشود. فرایند تبدیل او با تجربیات، مبارزات و تعاملاتش در طول داستان شکل میگیرد و او را به فردی کاملاً متفاوت نسبت به آغاز ماجرا بدل میکند.
تحول در تراپی: فرایندی به سوی هویت جدید
درست مثل قوس تحول شخصیتهای داستانی، رواندرمانی نیز با ایده «تبدیل» کار میکند. به عنوان مثال در این مسیر فرد به جای تلاش برای ورزش کردن، به کسی تبدیل میشود که ورزش بخشی از زندگیاش شده است. یا به جای تلاش برای کنترل اضطراب، به فردی تبدیل میشود که از دل اضطرابهاش عبور کرده و به درکی عمیقتر از خود رسیده است و موقعیت های قبلی دیگر او را مضطرب نمیکنند.
در اینجا «تبدیل» چیزی فراتر از تصمیمگیریست. بسیاری از مراجعین در آغاز فرآیند درمان ممکن است تصمیم بگیرند با مشکلاتی مثل اضطراب یا افسردگی مبارزه کنند. اما این تصمیمات، بدون تحولی واقعی، اغلب نتیجهی پایداری ندارند. همانطور که در داستانهای کلاسیک، یک تصمیم اولیه به تنهایی شخصیت را تغییر نمیدهد، در رواندرمانی نیز این تصمیمات اولیه تنها آغاز فرایند درمانند. درمان واقعی زمانی رخ میدهد که مراجع درونیترین ابعاد خود را بشناسد و از طریق فرایندی طولانی و چالشبرانگیز، به یک هویت جدید برسد.
اجتناب از تغییر و پناه بردن به تصمیمات زودگذر
یکی از مهمترین چالشهایی که یک تراپیست با آن مواجه میشود، این است که افراد اغلب با تصمیمات کوتاهمدت سعی در فرار از تغییرات واقعی دارند. بهجای اینکه به سوی تبدیل شدن حرکت کنند، با اتخاذ تصمیمات لحظهای میخواهند از مواجهه با تغییرات عمیق اجتناب کنند. این نوع تصمیمات، مانند رژیمهای زودگذر یا برنامههای موقتی، تنها باعث میشوند فرد از تغییرات واقعی فاصله بگیرد. در حالی که همانطور که در قوس تحول شخصیتهای داستانی شاهدیم، تنها زمانی که فرد از عمق بحرانهای خود عبور میکند، میتواند به فردی جدید تبدیل شود.
تبدیل: نقطه اوج قوس شخصیت و فرایند رواندرمانی
در نهایت، قوس تحول شخصیتها در داستانها و مسیر رواندرمانی، هر دو به یک حقیقت ساده اشاره دارند: تغییرات واقعی تنها زمانی رخ میدهند که به جای انتخابهای زودگذر، به سوی یک تبدیل کامل حرکت کنیم. همانطور که شخصیتهای داستانی با عبور از چالشها و بحرانها به فردی جدید بدل میشوند، ما نیز از طریق تجربهها و فرایندهای عمیق رواندرمانی میتوانیم به نسخهای واقعیتر و تحولیافتهتر از خود تبدیل شویم. تصمیمگیریها تنها آغاز مسیر هستند، اما این تبدیل و تحول است که ما را به تغییرات پایدار و معنادار میرساند. تبدیل در رواندرمانی مانند تحول شخصیتهای داستانی می تواند با پذیرش به پایان برسد، در پایان سریال بریکینگ بد (Breaking Bad)، والتر وایت در صحنهای کلیدی به اسکایلر همسرش میگوید: «من این کارها را برای خودم انجام دادم.» این جمله نشاندهندهی تحولی عمیق در شخصیت والتر است و تأکید میکند که او در نهایت به پذیرش هویت واقعیاش دست یافته. او در این لحظه میفهمد که تلاشهایش نه برای خانواده، بلکه برای خودش و رضایت شخصیاش بوده است.
در نهایت، همانطور که داستانها و تراپی نشان میدهند، تحول واقعی زمانی رخ میدهد که فرد پا فراتر از تصمیمات سطحی گذاشته و به سوی تغییرات اساسی در هویت خود حرکت کند. این فرآیند میتواند الهامبخش و زندگیساز باشد، چرا که هر یک از ما در مسیر زندگی خود، فرصتهایی برای بازتعریف مجدد هویت و تجربه تحولات پایدار داریم. در زندگی شما چه تحولاتی در انتظار شماست؟ آیا آمادهاید که مانند شخصیتهای داستانی خود را به چالش بکشید و به یک نسخه بهتر و پختهتر از خود تبدیل شوید؟